مادرم را گم کردم!

 

بيا اي آسمان بر من ببار كه من كودك آواره شدم.

كجا برم بي‌کسی ام را که در شلوغ هزار ها مادر، من مادرم را نیافتم!

راه گلویم‌ بغض و درد زنجیره کرده، تا از تک تک لحظه ها که تشنه‌ای بوی مادرم بودم، گشنه‌ای مهر‌ مادرم‌ بودم را قصه کنم.

 

فراق مادر

میدانی مادر من پر از درد و زخم ایستادم در برابرت و تا چشم‌ام خیره شد، ترا نگاه کردم که چگونه رسم این دنیا تکمیل شد و چگونه این مردم مرا تسلیت داده؛ آرام آرام نیم تن‌ام را از من جدا کرده زیر خاک کردند.

من از پروردگارم گله ‌مند‌ام‌ مادر، میدانی چرا؟

او می‌دانست تو‌همه‌کس منی، ولی بیکس‌ام کرد!

او‌می‌دانست بوی تو‌ آرامش من‌است و زانو هایت بستر خوابم، ولی امروز من ماندم و شب‌‌زنده‌داری و زمین و سخت و بی‌جان بالین زیر سرم!

او می‌دانست تو تکیه‌گاهمی، غرورمی، هدف زندگی‌ام هستی؛ ولی امروز من‌ از این‌ همه غریب‌ام!

مرا ببخش‌مادر پس از تو‌، من مملو از کدورت شدم پس از تو؛ در فرهنگ لغات من، عقده و زندگی معنای یکسان یافت.

بگو چگونه به مادرداران نگاهی خوب بیندازم، چگونه زهر حسادت‌ام را قورت کنم وقتی به جای خالی‌ات با چشم نا امیدی تماشا می‌کنم؟

 

 کجایی مادر؟

هوای امن آغوشت دوباره به سرم زد ، کجایی مادر؟!

صدایم را می‌شنوی مادر من، میبینی چقدر ضعیف و فرسوده شدم انگار دربیست سالگی، هفتادساله شدم این همه هدیه‌ای نبودنت است که جا گذاشتی و رفتی.

راحت بخاب مادر من، می‌دانم از شدت اذیت هایم خسته بودی از دیر آمدن هایم، از غذا نخوردن هایم، از خاب نکردن‌هایم، از  ضدکردن هایم رنجیده بودی.

با رفتن‌ات جهان کوچک‌ام دگرگون شد.

مادر، هر زمانی با گل دست روی خاک‌ات زانو می‌زنم، شانه هایم قدرت بلند کردن سر‌ام را ندارند من شکسته ام مادر!

 

روز مادر

فرشته‌های آسمان امروز را برایت جشن می‌گیرند،  برایت هدیه های رنگین میدهند از آمدنت سخت با هزار و یک درشن استقبال می‌کنند آخر گناهم چی‌بود که من از این جشن محروم ام؟

خدایا کاش فقط امروز نگاهی مادرم را داشتم؛ کاش فقط یکبار دستا‌نش را گرفته می‌بوسید و می‌گفتم،

مادر!

مرا ببخشی که از قدر داشتن‌ات غافل ماندم و به این‌ دنیایی کم ارزش چسپیدم‌ و لحظه‌ای خدمت‌ات را نکردم!‌

مادر !

من ندارم ات، ولی به اندازه تمام روزهای بی مادریم ، روز مادر را حس می کنم ، شاید بیش از آنان که مادر دارند.

نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم و

از کدامین گل عطرت را بجویم؟

اما همین قدر می‌دانم که هنوز هم مانند کودک عاجزانه تمنای وجودت را دارم!

آرامش ابدی تو آرامش زندگیم را ربود ای مادر!

روز ات سبز باد مادرم!

 

نویسنده:فرشته محبوبی