
مادری که به رویا نرسید!
« میشنوی صدای مه….؟
پرستار دروغ میگه!
تو هستی در بطن مه نفس میکشی چقدر لگت میزنی با همو پاهای کوچک کوچکت.
مادرت منتظر آمدنت است پسرم!
بیا و بیبی مردم ای دنیا چقدر اذیتش کرده، نبود پدرت، بیچارگی و تنهایی مه، ای گرگان دنیا ره به هزاران امید وابسته کرده زود بیا وکنار ام ایستاده شو مادرت خیلی تنهاست!
تو هستی؟ پس چرا شور نمیخوری ….؟»
زن! با هزارویک نقش در جامعه ظاهر میشود نقش، دختر، زن، مادر، دوست…..!
میدانید، لقب مادر چرا سنگین است؟
چونکه با یادبود از آن ناگهان آدمها با قلت مهر پرعاطفی مادر مواجه میشوند. من از مهری نام بردم که تکاملکنندهی آن فقط مادر است هر قدر انسانها مقوی باشند اگر زنی به نام مادر نداشته باشند، هیچ موجود روی زمین قادر به دادن آن مهری نیست که خداوند تنها در وجود مادرها پرورانیده است.
زمانیکه لب تر میکنم از نام مادر، قلبها سکون اختیار میکنند و انسانها، تشنهتر این جنس میشوند. موجودیت آنرا مثل لعل نمیشود از هر خانهای دریافت.
هستند موجودات که خانهی خالی از مادر دارند آنان مو سپید، دستان چروک و حنادار مادر را فقط از عقب شیشهی تلویزیون یا با فاصلهی زیاد از خانههای دیگران تماشا میکنند ودر حسرت لمس کردن اینفرشته، اشک بیکسی میریزند.
گل مهر مادر سنگ را زوب میکند او فضیلتی است ملکوتی، ناشی از عالم قدس که در وجود انسان خاکی تجلی میکند و درآن صراحت و صداقت، مهر و صفا، عدل و تقوا به عالیترین شکل خود آشکار میشود.
مادر، حالتیست که صفات عالی زیبایی را، در پرورش فرزند میداند و در این راه، از همه زمینهها و امکانات شخصی میگذرد.
او هنرمندیست که در نتیجهی تلاش خستگیناپذیرش، فرزندی نیکو پرورش یافته، نیکوکار و با تقوا در مسیر حق گام بر میدارد.
از دریچهی دانشمندان
صاحبان علم مینویسند:
«زن عشق زايد و تو برايش نام انتخاب میكنی!!
او درد میكشد و تو نگران از اينكه دختر نباشد!!!
او بیخوابی میكشد و تو خواب حوريان بهشت ميبينی!
او مادر ميشود و همهجا ميپرسند نام پدر!…»
«بیمنت بزرگمکرد، بیمنت مهربانیهایش را خرچ کردم.
بیمنت عمرش را به پایم ریخت، بیمنت خوابش را خراب کردم و من راحت خوابیدم. بیمنت غذا درست کرد مقابلم گذاشت، بیمنت آرزوهایش را باهم تقسیم کردم.
بی منت به حرفهایم گوش داد، و بی منت جایش را خالی کرد ورفت!»
مادر؛ عشق واقعی
از آن جاییکه گفته شده است، چکیدهای از نقش مادر در زندگی بشر؛ سیقل دهندهی گوهر نایاب عاطفه او در دلهای بشر است.
مادر آن باغبانی است که هر فصل زندگیاش را خرچ آب دادن او نهالی میکند که با هر سر بلند کردنش، بار بار غرور او را بر زمین تهنشین میکند.
ما آدمها گر سر بر گریبان کنیم به هدف نبشته بالا پی خواهیم برد که چقدر انعکاسیافتهی واقعیتهاست، واقعیت که ریشهی آن از وجود خود ما تغذیه میشود از جمله: کمحرمتی، بیحوصلگی، داد زدن، و حتا خشونتکردن…!
من این حقیقت را زاییده بشر در برابر مادر دیدم و هر بار مقابل شدم. دیدم آن خشونت را که فرزندان یکی پی هم مادری را میکوباندند، که حتا زمین از درد زیاد نعره بلند میکرد ولی گوشی نبود تا به داد این موجود روی زمین میرسید!
تعریف
وقتی به این اسم زیبا میاندیشیم یک نوع احساس درونی راحس میکنیم….چرا؟
محبت مادر در درون فرزند پدیدهی ناخودآگاه است که انسان قادر به درک آن نیست، فقط میتوان احساس کند و بس.
مادر است که هستیاش را برای آرامش اولادش فدا میکند.
پس آیا میدانید مادر کیست؟
مادر هدیهی بینظیر الهی است که اگر دنیا را هم زیر پاهایش نقاشی کنیم باز هم نمیتواند به زره زرهی زحماتش جوابگو باشد.
آغوش مادر آرامترین و راحتترین جاییست برای فرزندش که بهشت را نمیتوان به آن مقایسه کرد.
نتیجه
دامان مادر تربیت دهندهی گل نرگس امام زمان است .
آن گلی که جمعهها قلبها برایش میتپد و چشمها از بیقراری اشک میریزد .
مادر در مکتب خود عزیزی بار آورد که آن عزیز خود را لایق عروج کرد و به معراج رفت مظلومی را پروراند که هر ساله محرمها زمین و آسمان و جهان برای مظلومیتش داغدار میشوند و خون میگریند.
مادر معلم بزرگیست که این چنین شاگردان لایقی را در مکتبش تربیت داده وخواهد داد.
مادر کسیست که میشود از دفتر دلش فنا شدن را در راه عشق را خواند و لذت برد و فهمید که عشق مادر چی عشق شیرینی است.
مادر کسیست که از نوازش دستان مهربانش میتوان مهربانی را حس کرد و واژهای است که زخمش از مرهمش التیام بخشتر است.
به نقل قول کودکی که میگوید: “بر قبلہگاه دستان زنی سجده میکنم کہ چشمههای باورم به تقدس راستینش ایمان آوردند. از روزی کہ بهشت فرش قدمهایش شد و نامش بر عرش کبریایی مادر نام گرفت.”
-فرشته محبوبی